سه شنبه 89 مهر 20 , ساعت 2:57 عصر
واسه غربت تو، توی آسمون
ابرا دارن بی قراری می کنن
بالای صحن و سرات فرشته ها
می شینن گریه و زاری می کنن
غروبای رنگ خون، تو گرگ و میش
چشم خیس آسمون پُف می کنه
یک نفر با التماس به زائرات
مهر و جانماز تعارف می کنه
نوشته شده توسط امین استوارزاده راوری | نظرات دیگران [ نظر]